نظام آموزشی و تحضیل در راه رشد!
هوالحق
در باب رشد اندکی سخن گفتیم و به صورت تخصصی به حوزه تحصیل علم رسیدیم.
حال می خواهیم اندکی در باب ساختار آموزش در دنیا صحبت کنیم.
اساسا مدرسه ( و در کل نظام آموزش عمومی ) به سبک کلاسیک موجود در اکثر کشورهای دنیا، حاصل مجموعه ای از تحول ها در نظامات اداری صنعتی دنیا هستند.
بیایید سری بزنیم به جهان در 1000 سال پیش
آن روزگار که زندگی با سرعتی بسیار کمتر از امروز جاری بود، در کشور ما مکتبخانه ها و یه اصطلاح ملاها، کار آموزش کودکان را بر عهده داشتند. به آنها قرآن و ادب و حساب و فقه می آموختند و اگر از طب و هیات( نجوم ) سررشته ای داشتند در اختیار بچه ها می گذاشتند. در این ساختار خرد و نه برنامه ریزی شده، همه به سطحی اولیه از دانش مورد نظر خود میرسیدند و دانش کاملا عمومی و غیر تخصصی عرضه میشد . در این روال بیشتر افراد به اندک دانش اولیه خود اکتفا می کردند و ترجیح می دادند به سراغ کسبی بروند و. زندگی عادی برای خودشان بسازند. و اندکی از افراد پیدا میشدند که بدنبال علم، می دویدند و هرطور که شده می آموختند و تجربه می کردند و حتا خودشان مرزهای علم را جلو میبردند.
لذا در این روزگار علم عمومی است و یک نفر هم طبیب میشود، هم حکیم، هم فیلسوف، هم ادیب و هم منجم، و هم فقیه در علوم دینیه!! ( فی المثل بخوانید از بوعلی سینا، فارابی، خیام، عطار غیاث الدین جمشید کاشانی و ...)
در این عصر علم در کهن دیار عرب، در حال اضمحلال است و چیزی از تمدن اسلامی در آنجا باقی نمانده جز نظام خلیفه گری موروثی. در اروپا هم جهل و سیاهی حاکم است چنانکه گل و لجن همزاد انسان اروپایی بوده و آدم کشی و غارت کسب و کار اقوام مختلف ( رجوع کنید به جنگهای وایکینگ ها و بالتیکی ها و ... )
آمریکای جهانخوار هم هنوز از مادر زاده نشده و اندک نژاد سرخپوست اصیل آمریکایی در یک زندگی سنتی جنگلی و با فاصله از تمدن های بشری بیشتر در هوای حیوانی می زیسته.
در این میان البته تمدنهایی در آسیای جنوب شرقی هستند که علوم زیادی را گسترش داده اند و همچنان هم پابرجا و مستحکم پیش می رفته اند. ( چنانکه به واقع در افسانه هایی چون جومونگ سیر تولید اسلحه را دیده اید و می دانید!!)
و یونان، مهد هندسه، منطق و فلسفه در غرب، ظاهرا به باتلاق دانشمند تبدیل شده و دیگر اثری از پیشرفت های علمی یا تولد دانشمن در این بلاد نیست.
جلوتر که بیایید چند نقطه تحول در این سیر می بینید. اولین و مهمترین تحول، یک تحول فکری و عمیق در دل مذهب مسیحیان در اروپا و ایجاد پروتستانیزم در دین مسیحیت است. اندکی جلوتر انقلاب صنعتی چرخ بازی را می گرداند و ...
قریب به 400 سال پیش...
ایران در اثر بی کفایتی خاندان سلطنتی و وابستگی کور کورانه به سایر ملل جهان به شدت ضعیف شده و نه تنها پیشرفتی در علم و صنعت ندارد که در وسعت قلمرو در هر سال کیلومترها عقبتر رانده می شود.
آمریکا هنوز زاده نشده، سرخپوستان بی خبر از همه جا در زندگی خود مغروقند و اروپا...
اولین کارخانه های صنعتی شروع به کار کرده، کارخانه کارگر می خواهد و کارگر خانه،
کارخانه ها شهرکهای مسکونی برای کارگرانشان احداث می کنند به چند هدف، اولا حذف هزینه حمل و نقل کارگرها، دوما بالاتر بردن ساعت کاری و راندمان کاری کارگرها و سوما...
استفاده از نیروی زنان کارگر ها در پشت صحنه بعنوان نیروهایی کم دردسر و ارزان!!
ادنکی بعد کارخانه دارها متوجه یک سرمایه عظیم می شوند. کودکانی که در این خانه ها متولد شده اند.... کودکانی که باید به زودی جای پدرانشان را بگیرند....
یک تصمیم سرنوشت ساز و ایجاد کلاس...
کلاسی برای آموزش کار به کودکان، تا هم زودتر سرکار بیایند هم بهتر و متخصص تر باشند!!
این کلاس ها در همه تخصصها و به گونه ای متمرکز شکل میگیرد و مدرسه ساخته می شود.
دقت کنید... مدرسه برای رفع نیاز صنعت متولد شد!
با رشد صنعت نیاز به اتاق فکر صنعت در دل جوامع روشن و پررنگ می شود و مدیران به فکر کالج هایی می افتند که در آنها دانشجویان به مسائل آینده و راههای پیشرفت صنعت موجود در کاخانه بیاندیشند لذا کالج های در منچستر، میلان، زوریخ و آکسفورد متولد می شوند.
دقت کنید... دانشگاه متولد می شود برای رفع نیاز صنعت!
رفته رفته با پیشرفتهای سریع صنعت و دانشگاه این دو نهاد از هم فاصله میگیرند و به استقلال می رسند.
و اما امروز...
دانشگاه آنقدر از صنعت فاصله دارد که در دانشگاه یک دفتر ارتباط با صنعت هست و در صنعت یک دفتر ارتباط با دانشگاه!!
دانشگاه آنقدر از صنعت فاصله دارد که فارغ التحصیلان آن، اگر بخواهند در رشته ای مرتبط با تخصصشان کار کنند، باید در دوره های آموزشی صنعت شرکت کنند و کار کردن بیاموزند!
صنعت ترجیح می دهد با کارگران کم سواد و البته کم افاده کار کند تا فارغ التحصیلان باکلاس و ناتوان دانشگاه.
امروز مدارس دانش آموز تربیت می کنند برای دانشگاه، دانشگاه دانشجو تربیت میکند برای خودش!
بهترین دانشجویان دانشگاه آنهایی هستند که به مقطع بالاتر میروند، و بهترین آنها کسانی هستند که آخر کار استاد دانشگاه می شوند!!
اندکی تامل در این ساختار پوچی و توهم گرایی نظام موجود و ناکارآمد بودن آن برای هر کس بدیهی می نماید!
چنانکه دانش آموزان به خوبی حس می کنند دروسی را که حفظ می کنند و می آموزند برای نمره و هیچ سودی در آموختن آن حس نمی کنند و در امتحان همه داشته خود را روی برگه میریزند و پس از آن هیچ خاطره ای از آن ندارند.
با این وضع، دانش آموز، بعنوان قربانی این نظام، باید چه کند که کمتر متضرر شود؟
به این پرسش پاسخ خواهیم داد.
ان شا الله
یا علی